داستان دعوت شدن مدیر استادسلام به برنامه پایش از زبان خودش
دو سه سال پیش بود برادرم گفت یک برنامه اقتصادی شبکه ۱ داره که شبیه برنامه ۹۰ میمونه ولی به جای فوتبال همش از اقتصاد میگه ....
چون هیچی یادش نبود که کی پخش میشه، با پرس و جو فهمیدم اسم برنامه پایش هستش و چند هفته گذشت تا تونستم پیدا کنم دقیقا کی پخش میشه، خیلی خیلی کم ممکنه برسم که تلویزیون ببینم و ترجیح میدم خودم انتخاب کنم چی دوست دارم ببینم، خلاصه اولین یکشنبه شبی که برنامه پایش را دیدم آقای حیدری مجری بودند و برنامه چالشی و جذابی بود، معمولا من وقتی یک کاری را دوست دارم از همه ابعاد بهش علاقه مند میشم و کل هفته برام جذاب بود که یکشنبه شب حواسم باشه و پایش را از دست ندهم، هر هفته یکشنبه شب ها اینستاگرام پایش جلوم باز بود و با دقت به نظرهای مردم (که همیشه برام جذابه) این برنامه را دوجانبه هم از اینستاش و هم پا به پای برنامه زنده دنبالش میکردم و بارها با خودم پرسش و پاسخ هایی را که ممکنه از من بپرسند و من جواب بدم را تو تخیلاتم میچیدم، میگن برای خیالپردازی باید دقیق بری جلو، باید به همه جزئیات دقت کرد، برای خودم میچیدم که کیا هستن، قبلش چی می بینم، با همسرم سوار ماشینیم و دیر وقت شب اونجا هستیم در برنامه زنده ، البته بعضی وقتها هم تو ماشین پشت فرمون به مجری پایش جوابمیدادم، این دوران با یک اتفاق تو برنامه پایش رو به سمت نامعلومی رفت! آخه مجری اصلی برنامه که اوایل آقای حیدری و آقای اسفندیاری بودند تغییر کرد و شد یک آقای دیگه....
جذابیتی نداشت دیگه برام همه پستهای اینستا و مردم هم با من هم نظر بودند که مجری عوض شده و دیگه برنامه کشش لازم را نداره
دیگه واقعادلیلی نداشت که منتظر بمونم تا پایش شروع بشه دیگه پایش اون پایش قدیم نبود!
بعد ازمدتی بچه های همکارم گفتند مجری اصلی آقای کیا داوود اسفندیاری برگشته و با علاقه باز شدم همون بیننده پروپاقرص پایش
فقط مشکل جدید این بود که به هر دلیلی ساعت برنامه دیرتر میشد، گاهی هم به دلایل مختلف برنامه پخش نمیشد.دلسوزی عوامل برنامه برای راه اندازی کسب و کار را میشه به راحتی حس کرد، یک سری قاب رنگی؛ میخواهیم کار کنیم، میخواهیمتولید کنیم و در نهایت در یک قاب قرمز: چوب لای چرخمان نگذارید....
بسیار این عبارات را دوست دارم و با همه وجودم حسشون می کنم، وقتی میرم یک اداره دولتی یک کم اوضاع هیجانی کار عوض میشه، دلم میخواد زمان بگذره و کارم زود انجام بشه، زمان میگذره ولی کار انجام نمیشه. خلاصه در ادارات کلی مشکلات هست که باید واقعا برای پرش از مانع و شکستن موانع خودت را آماده کنی و کاش واقعایک کم این کارها آسون تر بشه
یک مجله پنجره خلاقیت هم بود که میخوندم و مرتب به خودم و تواناییهام فکر میکردم که الان اصلا نمیخوام این بحث را باز کنم فقط میخوام بگم تخیل دیدن خودم تو برنامه پایش و شنیدن صدای خودم در رادیو و مصاحبه با مجلات وسوسه ذهنیم بود و لازمش این بود که استادسلام خیلی موفق باشه، باید استادها از کسب و کار تدریس با استادسلام راضی باشند پس باید خیلی تلاش کنیم و واقعاهم تلاش می کنیم سه تا جمله را هی تکرار می کنم که
۱-کار نیکو کردن از پر کردن است
۲-دست از طلب ندارم، تا کام من برآید
۳-اگه بایستی هیچ نقدی روت نیست و کسی کاری به کارت نداره ولی وقتی حرکت میکنی هر کسی یک نظری و نقدی داره که من هم میشنوم تا حدی که خیلی از تلفنها را خودم جواب میدم تا بشنوم
خلاصه خیالپردازی من جواب داده، به هر طریقی که اونش خیلی مهم نیست اما رفتم پایش و اینم یک آرزو بود که رسیدن بهش برام خیلی زیاد شیرینی داشت.
در کنار تلاش ها، خیالپردازی کنید حتما بهش میرسین
ما اینجا تو استاد سلام برای رسیدن استاد و شاگرد به تدریس خصوصی درست و مورد اطمینان برای موارد زیر بیشترین همت را به کار گرفتیم:
تدریس خصوصی ریاضی،تدریس خصوصی شیمی، تدریس خصوصی فیزیک، تدریس خصوصی زبان، تدریس خصوصی فتوشاپ، تدریس خصوصی زیست شناسی